|
زیرزمین - Underground محصول ???? کارگردان : امیر کوستوریتسا بازیگران:Miki Manojlovic - Lazar Ristovski - Mirjana Jokovic
| |
|
فیلم ”زیرزمین“ سومین فیلمی است که پیرامون هویت انسان و مدرنیته در بالکان, به اشاعة آگاهی میپردازد.
” کوستوریتسا “ در این نمایش, برای انعکاس حقوق, در جستجوی دین حقیقی برمیآید و بازیگران او در فضای خرابهای, تکیده و پنهان, با جدایی خود از واقعیتهای خارج مشغولند. بی عُرضههایی که قدرت تمیز حقیقت را از توهّمات ندارند و ناظران سرنوشت خویش میشوند در حالی که از دیدن خود عاجزند. این داستان, دغدغههای پنجاه سال, از آغاز جنگ جهانی دوم تا جنگهای یوگسلاوی سابق را که در آن دورنمای 20 سال آخر سدة اخیر به خوبی نمایان است, به نمایش میگذارد. فیلم به بررسی واقعیت تجربة تاریخی در قالب استعاره و نماد میپردازد. قهرمانان فیلم, طی سالها پیرو فرتوت نمیشوند. منطق درونی در تطابق با ساختار استثنایی و پیچیدة فیلم است. در این فیلم روند کمونیسم و فروپاشی و تخریب به خوبی مشاهده میشود.
”دوشان کوواچوویچ“ رُمانی را بر اساس همین سناریو به نام ”زمانی یک سرزمینی بود“ ساخت. فیلم کوستوریتسا در خارج و در داخل کشور مورد استقبال قرار گرفت و در سال 1995 جایزة ”پالمادور“ را در کن از آن خود کرد. این نخستین باری نبود که او مرکز توجه محافل بینالمللی قرار میگرفت. ده سال پیش از آن (1985), جایزة ”پالمادور“ را به خاطر فیلم ”پدر در مأموریت اداری“ کسب کرد. او در آن زمان به علت حضور در سارایوو و یاری رساندن به جنبش, موفق به کسب مستقیم جایزه نشد.
کوستوریتسا مدتی را در هالیوود سپری کرد و فیلم Arizona Drean را ساخت. این فیلم در سینمای آمریکا موفقیتی کسب نکرد.
فیلم زیرزمین هم باز به علت گرایشهای سیاسی و واکنشهای متفاوت کارگردانان با موانعی مواجه شد.
زادگاه کوستوریتسا بوسنی است و او مدتها در سارایوو به فعالیت پرداخته است. نام او خبر از مسلمان بودن او میدهد ولی وی همواره از ذکر نوع مشخصی از مذهب, ملیت و قومیت, طفره میرود و خود را پیش از هر چیز, یوگسلاو میداند.
طی جنگ بلگراد را ترک نکرد و به ساخت فیلم ”زیرزمین“ پرداخت. این محصول, موضوعی فراتر از آن چه را به نام جنگ در ذهن متصور میشود در برمیگیرد. عاملان جنگ در فیلم مشخص هستند, هر چند مستقیم به سوی کسی اشاره نمیشود. دستاندرکاران تراژدی جنگ بسیارند و فیلم تمایلی به شمارش و شناسایی آنان نشان نمیدهد. سرتاسر فیلم به فروپاشیها و سقوط پرچمهای برابری و برادری پرداخته است. دو نقش مهم به تبهکاران خُرده به نام های ”مارکو“ و ”سیاه“ که از اعضای حزب کمونیست بلگراد بودند, داده شده است.
شرح مختصری از فیلم بدین ترتیب است:
داستان از روز 6 آوریل سال 1941 شروع میشود. نیروهای آلمانی با بمباران بلگراد, یوگسلاوی را وارد جنگ میکنند. اعلام آژیر خطر و صدای غرّش هواپیماهای بمبافکن و اصابت راکتها از همه بیشتر در باغوحش بلگراد شنیده میشوند. ایوان برادر مارکو در آنجا به نگهبانی مشغول است و به حیوانات غذا میدهد.
هراس همة حیوانات را دربرمیگیرد و اجساد انسانها یکی بر روی دیگری انباشته میشود. قفسها تخریب میشود و حیوانات درنده, دیگر حیوانات را میبلعند. فیلها وشیرها, به خیابانها میریزند و هر کدام به سویی میگریزند.
ساختمانهایی که از دل آنان دودهای پراکنده تمام فضای منطقه را مهآلود کرده است, با اضلاع ناهمگونشان, ترکیب شهر را بهم ریختهاند. این قسمت از فیلم از بخشهای مستند که طی جنگ جهانی دوم, فیلمبرداری شده است, حقیقت تلخی را نمایان میکند. اجساد شهروندان و غوغا و فغان وابستگان بخش کوتاهی از فیلم را در برگرفته است. نیروهای آلمانی وارد زاگرب و بلگراد میشوند. این صحنهها در آغاز فیلم, مقدمهای برای کنکاش در موضوع اصلی فیلم است, که در اواسط و اواخر آن به خوبی مشخص است و آن رابطه میان واقعیت و هنر, حقیقت و توهّم و عواقب خیانت است.
”مارکو“ و”سیاه“ به عضویت عملیاتی پارتیزانی در میآیند. عملیاتهایی که در واقع سرقت و دستیابی به چیزهایی است که تأمین اسلحه را ممکن میسازد.
اعضای گروه پارتیزانی در شهر, بیشتر شبیه مافیا هستند و اعضای زن آن, بیشتر گانگسترهای فیلمهای هالیوودی در بیست سال آخر سدة اخیر را به یاد میآورند؛ تا حاملان ایدههای کمونیستی آنها با یکدیگر دیدار میکنند و با نوشیدن ویسکی و کشیدن سیگار, فضای قهوهخانه را مملو از دود میکنند. ”سیاه“ صبحانه صرف میکند و غرش اصابت بمبها, بینهایت او را عصبانی میسازد. او دارای معشوقهای است که نام ”ناتالیا“ را برای او برگزیدهاند. زنی که اپورتونیست است و در فیلم نقش جنجال برانگیزی به او داده شده است.
رفتوآمد آزادانه برای پارتیزانها در شهر نوعی خطر محسوب میشود, مارکو در زیرزمین خانة پدربزرگ پنهان شده است. ایووان برادر مارکو و همسر حاملة ”سیاه“ عضو این گروه هستند. مارکو دارای جایگاه مهم در حزب میشود. حزبی که بعد از جنگ حکومت را به دست میگیرد.
نویسندهای که در یوگسلاوی تیتو ظاهر میشود. او خلاقیت خویش را در ساختن اسطورههای دورغین نشان میدهد. سیاه و ناتالیا در اهداف وطنپرستانة خود نقش جدیدی را بعهده گرفتهاند.
”سیاه“ دستگیر و سپس تیرباران میشود. ”مارکو“ و ”ناتالیا“ با هم در مجلسی که تیتو در آن با خانمی آسیایی میرقصد, حضور دارند.
بیست سال بعد پس از استقرار حکومت کمونیستی, ”یووان“ فرزند ”سیاه“ همچنان در زیرزمین زندگی میکند. آن دو نفر تصمیم به ترک آن میگیرند و ”یووان“ برای اولین بار به خیابان میآید. اسلحه به دست میگیرد و تاریکی شب بلگراد را میشکافد. سیاه همچنان در توهّم است. او گمان میکند که جنگ هنوز پایان نپذیرفته است.
صربها و کرواتهای ناسیونالیست و نیروهای کمونیستی به صورت یکدست, ارتش نوینی را تشکیل دادهاند. در انجام جنایت, همه به طور مساوی, دست دارند. ”سیاه“ که از دوران کمونیسم, واژة ”رفیق“ را فراموش نکرده است, آن را تکرار میکند و هنگامی که از او میپرسند, افسر تو کیست, پاسخ میدهد, سرزمین من.
جنگهای یوگسلاوی سابق, آغاز تشنجات ممتدی است که به حوادث جنگ جهانی دوم ربط داده شدهاند. در این فیلم همة رویدادها , به هم مربوط هستند و به صورت حلقههای زنجیری به هم متّصل.
http://www.nur.org.yu/persian/bultan18/bultan18n.htm | | |
نوشته شده توسط آرش در پنج شنبه 85/7/13 و ساعت 10:56 عصر |
نظرات دیگران()